نوعی سنگ آهکی به رنگ خاکستری یا زرد که از دانه های ریز تشکیل شده، به خوبی جلا و صیقل می پذیرد، چربی را جذب می کند و در چاپخانه های سنگی برای چاپ کردن اوراق به کار می رود
نوعی سنگ آهکی به رنگ خاکستری یا زرد که از دانه های ریز تشکیل شده، به خوبی جلا و صیقل می پذیرد، چربی را جذب می کند و در چاپخانه های سنگی برای چاپ کردن اوراق به کار می رود
سنگستان که جا و مکان سنگ باشد چه لاخ به معنی مکان آمده است همچو دیولاخ که جا و مقام دیو را گویند. (برهان) (آنندراج) (غیاث). زمین سنگستان. (لغت فرس اسدی) (شرفنامۀ منیری) : صحرای سنگروی و که سنگلاخ را از سم آهوان و گوزنان شیار کرد. فرالاوی. چو زآن بگذری سنگلاخ است و دشت که آهو بر آن برنیارد گذشت. فردوسی. بر سنگلاخ و دشت فرودآمدی خجل اندر میان خاره و اندر میان خار. فرخی. زمینی همه روی او سنگلاخ بدیدن درشت و به پهنا فراخ. عنصری. زمینی زراغنگ و راه درازش همه سنگلاخ و همه شوره یکسر. عسجدی. هر کجا سنگلاخ و یا خارستانی باشد لشکرگاه ما آنجا میباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 594). غافل مشو که مرکب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند. خواجه عبداﷲ انصاری. برون برد شه رخت از آن سنگلاخ عمارتگهی دید و جایی فراخ. نظامی. بچشمی کآمده بر سنگلاخش شکوفه وار کرده شاخ شاخش. نظامی. دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس که راهش سنگلاخ است و سم افکنده ست پالانی. خاقانی. رهت سنگلاخ است خاقانیا خرت سم فکنده ست و با رنج بار. خاقانی. صبر در صحرای خشک سنگلاخ احمقی باشد جهان حق فراخ. مولوی. در میان سنگلاخ بی گیاه روز تا شب بی نوا و بی پناه. مولوی. چو بیرون شد از کاروان یک دو میل به پیش آمدش سنگلاخی فهیل. سعدی. مزن هر دم قدم در سنگلاخی ز شاخی هر زمان منشین بشاخی. جامی. ، خانه از سنگ کرده: من اندر نهان زین جهان فراخ برآورده کردم یکی سنگلاخ. ابوشکور. ، سنگ سخت. (آنندراج از لطائف اللغات)
سنگستان که جا و مکان سنگ باشد چه لاخ به معنی مکان آمده است همچو دیولاخ که جا و مقام دیو را گویند. (برهان) (آنندراج) (غیاث). زمین سنگستان. (لغت فرس اسدی) (شرفنامۀ منیری) : صحرای سنگروی و که سنگلاخ را از سم آهوان و گوزنان شیار کرد. فرالاوی. چو زآن بگذری سنگلاخ است و دشت که آهو بر آن برنیارد گذشت. فردوسی. بر سنگلاخ و دشت فرودآمدی خجل اندر میان خاره و اندر میان خار. فرخی. زمینی همه روی او سنگلاخ بدیدن درشت و به پهنا فراخ. عنصری. زمینی زراغنگ و راه درازش همه سنگلاخ و همه شوره یکسر. عسجدی. هر کجا سنگلاخ و یا خارستانی باشد لشکرگاه ما آنجا میباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 594). غافل مشو که مرکب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند. خواجه عبداﷲ انصاری. برون برد شه رخت از آن سنگلاخ عمارتگهی دید و جایی فراخ. نظامی. بچشمی کآمده بر سنگلاخش شکوفه وار کرده شاخ شاخش. نظامی. دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس که راهش سنگلاخ است و سم افکنده ست پالانی. خاقانی. رهت سنگلاخ است خاقانیا خرت سم فکنده ست و با رنج بار. خاقانی. صبر در صحرای خشک سنگلاخ احمقی باشد جهان حق فراخ. مولوی. در میان سنگلاخ بی گیاه روز تا شب بی نوا و بی پناه. مولوی. چو بیرون شد از کاروان یک دو میل به پیش آمدش سنگلاخی فهیل. سعدی. مزن هر دم قدم در سنگلاخی ز شاخی هر زمان منشین بشاخی. جامی. ، خانه از سنگ کرده: من اندر نهان زین جهان فراخ برآورده کردم یکی سنگلاخ. ابوشکور. ، سنگ سخت. (آنندراج از لطائف اللغات)
میرزا سنگلاخ، از شعرا و عرفا و خوشنویسان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه و ناصرالدین شاه بود. در شب جمعه 17 صفر 1294 هجری قمری بسنی نزدیک به یک صد و ده سال در تبریز فوت کرد و در آنجا بخاک سپرده شد. میرزا سنگلاخ اصلاً خراسانی است و در خط نستعلیق استاد بود. در تمام عمر زن نگرفت و مسافرتهای بسیار کرد. و بیش از بیست و پنج سال در ممالک عثمانی و مصر بسر برد. و خود را ’آفتاب خراسان’ می خواند و زمین و زمان را بندۀ خود و شعر خود می خواسته است. میرزای سنگلاخ کتابی بنام امتحان الفضلاء و تذکرۀ خطاطان دارد که آنرا در دو جلد به چاپ رساند و مجموعه ای از رقمهای خود را در کتابی بنام (درج جواهر) جمع کرد و بسال 1282 هجری قمری بچاپ سربی در مصر بطبع رسانده است. (تلخیص از وفیات معاصر بقلم محمد قزوینی مجلۀ یادگار سال پنجم شماره 1 و 2). و رجوع به دانشوران خراسان ص 268، فهرست سپهسالار ج 2 ص 2 و سبک شناسی ج 3 ص 395 شود
میرزا سنگلاخ، از شعرا و عرفا و خوشنویسان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه و ناصرالدین شاه بود. در شب جمعه 17 صفر 1294 هجری قمری بسنی نزدیک به یک صد و ده سال در تبریز فوت کرد و در آنجا بخاک سپرده شد. میرزا سنگلاخ اصلاً خراسانی است و در خط نستعلیق استاد بود. در تمام عمر زن نگرفت و مسافرتهای بسیار کرد. و بیش از بیست و پنج سال در ممالک عثمانی و مصر بسر برد. و خود را ’آفتاب خراسان’ می خواند و زمین و زمان را بندۀ خود و شعر خود می خواسته است. میرزای سنگلاخ کتابی بنام امتحان الفضلاء و تذکرۀ خطاطان دارد که آنرا در دو جلد به چاپ رساند و مجموعه ای از رقمهای خود را در کتابی بنام (درج جواهر) جمع کرد و بسال 1282 هجری قمری بچاپ سربی در مصر بطبع رسانده است. (تلخیص از وفیات معاصر بقلم محمد قزوینی مجلۀ یادگار سال پنجم شماره 1 و 2). و رجوع به دانشوران خراسان ص 268، فهرست سپهسالار ج 2 ص 2 و سبک شناسی ج 3 ص 395 شود